صفحه اصلی پرسش و پاسخ پشتیبانی تماس با ما
صفحه نخست  » علوم انسانی » تاریخ و ادبیات  »  مقاله فدریکو گارسیا لورکا

مقاله فدریکو گارسیا لورکا

دانلود مقاله فدریکو گارسیا لورکا

دانلود مقاله فدریکو گارسیا لورکا
بخشی از متن
«من یک اسپانیایی تمام عیارم و امکان ندارد که بتوانم بیرون از مرزهای جغرافیایی اسپانیا زندگی کنم . با این همه ، از هر اسپانیایی که فقط به سبب زاده شدن در اسپانیا خود را اسپانیایی می داند ، متنفرم . من برادر همه انسان ها هستم و از کسی که چشم بسته خودش را قدای یک ایده ناسیونالیستی انتزاعی کند نفرت دارم . یک انسان چینی خوب ، از یک اسپانیایی بد به من نزدیک تر است . من در کارهایم اسپانیا را می‌سرایم و آن را تا مغز استخوانم احساس می‌کنم ، اما پیش از آن و مهم تر از همه ، یک جهان وطن هستم . و خود را برادر همه انسان ها می دانم . »

بیوگرافی
فدریکو گارسیا لورکا ، یکی از بلند آوازه ترین اعضای نسلی از شاعران و نویسندگان اسپانیا است که همگی در آغاز قرن بیستم به دنیا آمدند و در ادبیات اسپانیا به عنوان « نسل ۲۷ » شهرت یافتند . هنر لورکا ، نحوه نگرش و برداشت های او از زندگی با آن که خیلی دور از دیدگاه های سنتی به نظر می آمد ، برای نسل بعد از جنگ داخلی اسپانیا از همان جاذبه یی برخوردار بود که برای نسل پیش از آن . از دیدگاه روشنفکران هر دو نسل ، لورکا نماد جوانی و بلوغ دایمی بود و همواره در شعر او به چشم یک آیین مذهبی / هنری قابل ستایش نگریسته می شد . اما پس از پایان یافتن جنگ های داخلی اسپانیا و به قدرت رسیدن ژنرال فرانکو ، پرداختن به آثار لورکا ممنوع شد . آخرین کلمه یی که « مادر » ، در پایان نمایشنامه « خانه برناردا آلبا » برزبان می آورد ، « سکوت» است . و همین «‌سکوت » آخرین واژه یی بود که لورکا در آفرینش آثار هنری خود بر کاغذ آورد . لورکا بعد از نوشتن « خانه برناردا آلبا » دیگر مجال نیافت که شعر عاشقانه بگوید و در ۱۹ اوت ۱۹۳۶ به دست فالانژها و مزدوران فرانکو کشته شد . نزدیک به بیست سال پس از ترور لورکا نام او در اسپانیای دوران فرانکو با احتیاط برده می شد و چاپ اشعار و اجرای نمایشنامه هایش ممنوع بود. تقریباً چهل سال سپ از نوشتن واژه « سکوت » ، و در تمام طول حکومت دیکتاتوری فرانکو، آن چه بر زندگی و آثار لورکا سایه می انداخت ، سکوت بود . لورکا اسپانیایی بود ،‌اما به سبب محدودیت هایی که از سوی حکومت خودکامه فرانکو اعمال می شد ، در آرژانتین و اوروگوئه و کوبا شناخته تر از سرزمین مادری خود بود .
از نیمه های دهه ۱۹۷۰ و پس از گذشت فرانکو ،‌رفته رفته شعرها و نمایشنامه های لورکا از زیر غبار سانسور بیرون آمد و زندگی تراژدیک و آثارش به شکلی باز و گسترده مورد بحث و نظر قرار گرفت . لورکا از معدود شاعران و نویسندگانی است که « جهانی» نامیده شده اند . توجه جهانیان نسبت به آثار او به اندازه یی است که به جرأت می توان گفت در بیست سال گذشته ،‌روزی نبوده که یکی از نمایشنامه هایش در گوشه یی از جهان اجرا نشود و یا شعر و هنرش موضوع سمینارها و بحث های فرهنگی قرار نگیرد . درباره لورکا بیش از هر شاعر و نویسنده دیگر اسپانیا مطلب نوشته شده است و شاید تنها میگل د . سروانتس ،‌خالق « دون کیشون » ،‌از این قاعده مستثنی باشد آن هم به این سبب که سروانتس ،‌کیشوت »‌، از این قاعده مستثنی باشد آن هم به این سبب که سروانتس ، سیصد و پنجاه سال پیش از تولد لورکا به دنیا آمد . هجده قطعه از شعرهای « ترانه کولی » که لورکا آن ها را در فاصله سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۷ سروده ، تقریباً به تمام زبان های زنده جهان ترجمه شده اند و بی تردید می توان گفت که شمار خوانند گان آن ها بیش از هر شعر دیگرِ ادبیات اسپانیا بوده است.
لورکا با آن که عمری کوتاه و شهاب گونه داشت ، از نوابغ انگشت شماری است که دستگاه فکری و اندیشگی اش به یک قلمرو خاص محدود نبود . او از این توانایی استثنایی برخوردار بود که احساسات و احوال آفاقی و انفسی خود را غیر از شعر و ادبیات ،‌با ابزارهای دیگر نیز بیان کند . استعداد آهنگ سازی و نوازندگی اش بدان حد بود که شرکت صفحه پرکنی HMV چند اجرای پیانوی او را ضبط کرد . گیتار می نواخت ، آواز می خواند ، د رکارگردانی تئاتر کارنامه پرباری داشت و نقاشی و طراحی هم می کرد ،‌اما در بررسی زندگی این هنرمند « رنسانس نوین » به طراحی های او توجه چندانی نشده است . از آنجا که هر یک از این طرح ها در پیوند با شعر و نمایشنامه های لورکا شکل گرفته و می تواند به مثابه کلیدی برای راه یابی به ذهنیت و دریافت دستاودهای ادبی او مورد مطالعه قرار گیرد ، درون مایه بیشتر این طراحی ها نیز همانند دیگر آثار لورکا ، بزرگداشت زندگی و سوگواری به علت چاره ناپذیری و حتمیت مرگ است . در زمان و مکانی که لورکا زندگی می کرد ،‌آگاهی از مرگ ریشه در تجربیات زندگی روزمره داشت و از همان کودکی چهره کریه خود را در هیأت « آمارگو » و مرگ برادر و دوستان و آشنایان به او نمایانده بود . ایماژ مرگ ، به ویژه مرگ قاهر و جابرانه یی که به تکرار در آثار لورکا حضور خود را به رخ می کشد و بخش تفکیک ناپذیری از ذهنیت مرگ اندیش او را شکل می دهد ، در راستای همان وسوسه سیاه و مصیبت بار همیشگیِ فرهنگ اسپانیا در پیوند با این واقعیت تلخ است . با این همه ،‌در آثار لورکا نشانه های زندگی هم به آن اندازه هست که انکار زندگی را ناممکن کند . به بیان دیگر ،‌مفهوم مرگ تأکیدی است برحضور زندگی و همان واقعیتی که اسپانیا در مراسم آیینیِ « گاوبازی » به بزرگداشت آن می پردازد . شاید به همین اعتبار هم بود که لورکا ، چند ماه پیش از رویارویی با مرگ جابرانه و ناگزیر خودش ، گاوبازی را «‌فرهنگی ترین جشنواره جهان امروز و سرچشمه شعر و زندگی اسپانیا » نامید.
بافت درونی و ساخت عمقیِ اشعار و نمایشنامه های لورکا ، دو بُعد اصلی هنر او زندگی اش یک سره شعر گونه بود . هر نامه و یادداشتی که می نوشت و هر حرفی که به زبان می آورد ، شعری ناب بود . پابلو نرودا می گوید : « هر چه لورکا می نوشت ، برای من جاذبه داشت .»‌هنگامی که لورکا شعری از مجموعه « آوازهای ژرف » را به خوان بروآ پیشکش کرد ، او را آوازخوانی نامید که «صدایش به دریایی بی آفتاب و نارنجی می ماند که آب آن را فشرده باشند . « لورکا در جایی دیگر خوان بروآ را اندوهی توصیف کرد که « در پشت نقاب خنده آواز می خواند » آن چه امروز از شعر لورکا می دانیم محدود به همان هایی است که چاپ و منتشر شده است ، حال آن که در ۱۹۳۵ و روزهایی که در اوج شهرت بود در پاسخ روزنامه نگاری که از او پرسید : « از میان آثار خود کدام یک را بیشتر می پسندید ؟ » گفت : « به هیچ کدام از کارهایی که تاکنون کرده ام علاقه خاصی ندارم ، من عاشق آنهایی هستم که هنوز ننوشته ام . »
اجزا و عناصر شعر لورکا چنان در هم تنیده اند که هرگز نمی توان یکی را از دیگری جدا کرد و به عنوان یک سازه مجرد مورد بررسی قرار داد ، با این همه ،‌هرجا که به برخی از عناصر شعر لورکا نیاز بوده ،‌به ترجمه های بی بدیلی که شاعر گرانقدرمان روانشاد احمد شاملو به دست داده مراجعه شده است . این شعرها بدون هیچ گونه تغییر در سرم الخط و با نشانه * آورده شده است . شاید این جا اشاره مختصری به این نکته هم ضروری باشد که زبان اسپانیایی که لورکا برای بیان احساسات خود به کار می گرفت زبانی شاعرانه ، پر از تشبیه و استعاره و سرشار از هیجان های عاطفی و شور و شوقی بود که مرزهای میان واقعیت و خیال پردازی را سیال می کرد . از اشارات و تلویحات و نمادهایی سود می جست که سرشار از معانی کنایی بود و هیچ زبان دیگری قادر به القای بار حسی و عاطفی آن نیست . دشواری و ناممکن بودن ترجمه آثار لورکا ، چه شعرها و چه نمایشنامه هایش ، چندین و چند علت دارد و هر تلاش در این زمینه بدون اعتنا و امعان کافی در شاخص های ساختی آثارش ، به سیر و سلوکی بی فرجام شباهت خواهد یافت . یکی از عواملی که سد راه ترجمه آثار لورکا می شود ، تفاوت های زبانی و ناهمگونی های فرهنگی است که هرگز نمی تواند قابل تحویل به تجربیات حسی خواننده باشد . یکی دیگر از علل انکار ناپذیر دشواری ترجمه آثار لورکا در ربط و پیوند با این واقعیت است که صدای آدم های نوشته های او از درونِ مرکزِ هستی و حضور آن ها به گوش می رسد ، ناقل تجربه های روحی پیچیده است و آمیزه یی از شعر و تئاتر و احساس را پیش روی خواننده قرار می دهد . نیروی تصور و ابداع حیرت آور آمیخته با رشته هایی بر آمده از خواننده قرار می دهد . نیروی تصور و ابداع حیرت آور آمیخته با رشته هایی برآمده از نمادگرایی ،‌بافتِ کلیِ نمایشنامه ها و شعر لورکا را شکل می دهد و دریافت کامل و واقعی آثار او نیز به ادراک نسبیِ این نمادها و نشانه ها موکول است . شعر لورکا آوازی بود که در مرزها خوانده می شد ؛ مرزهایی که در یک طرف آن زندگی بود و در طرف دیگر مرگ . می گفت : « شعر ، ناممکن هایی است که ممکن شده است . » لورکا در کنار این ویژگی ها ، وسواس موسیقیِ شعر و بوطیقای کلی ثر را هم داشت و به این سبب ها است که محتوای کامل نوشته های او ،‌به ویژه موسیقی شعر ،‌فولکلور و گفتار نمایشنامه هایش ، فقط به زبان اسپانیایی ، و آن هم با توجه به سنت های اندلسی ، می تواند دریافتنی باشد . به عنوان نمونه ، لالایی که مادر لئوناردو در صحنه دوم پرده اول نمایشنامه « عروسی خون » می خواند ، سایه تلخ و تیره خود را بر تمامی صحنه می افکند و عناصر دیگر را در سیطره خود می گیرد . و باز ،‌عامل دیگری که ترجمه آثار لورکا را دشوار ، بلکه محال می کند بهره جویی های او از عنصری است که اصطلاحاً « سمبولیسم فردی » نامیده می شود . نکته بسیار مهم دیگری که باید به آن هم اشاره کرد این است که زبان مجازی و استعاری وقتی می تواند موجه و معنادار باشد که ازتوان برگردانده شدن به زبان عادی و حقیقی هم برخوردار باشد . زبان استعاره هرگز نمی تواند شناخت یا تجربه یی را که مخاطب قبلاً نداشته است به او بدهد . به بیان دیگر استعاره فقط می تواند چیزی را که مخاطب دانسته یا آزموده است در ذهن او حاضر و جایگزین کند . اما در سمبولیزم فردی لورکا ، به عناصری اشاره می شود که انگیزه های درونی و محرکاتِ بیرونیِ برخی از آن ها حتی برای اسپانیایی ها شناخته نیست و ادراک روشنی پدید نمی آورد . شاید به همین علت هم بود که پابلو نرودا می گفت : « تسلط شگفت انگیز لورکا بر استعاره مرا از راه به در برد . »
لورکا نمایشنامه نویسی را زمانی آغاز کرد که جنگ جهانی اول پایان یافته بود و بسیاری از شعرا ،‌در خیال دست یافتن به آن چه شعر ناب نامیده می شد ، تئاتر را به کلی از یاد برده بودند . پیش از آن هم فضای تئاتر اسپانیا در انحصار نمایشنامه های سبک و ارضای سلیقه تماشاگران آسان پسندی بود که از کمدی های نویسندگانی همچون مونیوس سکا و خیمه شب بازی های سطحی و ساده نگرانه لذت می برند . شیوه یی که لورکا در نوشتن نمایشنامه به کار بست ،‌از بدیهه و بدعت و نیروی تصور او جدا نبود و درتوازی با سبک و سیاقی بود که برای شعر و شاعری برگزیده بود . می خواست نمایشنامه هایش نیز همان سامان و سرشت شعر را داشته باشد و تأثیری ماندگار و درازآهنگ در ذهن تماشاگر برجا بگذارد . درون مایه نمایشنامه هایش را به یاری همین زبان شاعرانه می پرورد و به همین اعتبار هم هست که او را «‌نمایش نویسِ شاعر » لقب داده اند . انگار از همان آغاز در شعرهایش جنس زبانی را که باید بعدها در نمایشنامه نویسی به کار گرفته شود تمرین و تجربه می کرد . لورکا در آخرین نمایشنامه خود ، «‌خانه برناردا آلبا » اندکی از زبان شعر جدا شد ،‌اما مرگ نابهنگام و زودرس اش به او مجال نداد تا این شیوه تازه را به تمامی بیازماید . لورکا از نویسندگانی همچون چخوف و ایبسن تأثیر پذیرفته بود ،‌اندیشه های چخوف در نمایشنامه «دُنیا روسیتا » و بهره جویی از نظریات ایبسن درباره ساختار کلاسیک و پیروی از قواعد وحدت زمان و مکان در « خانه برناردا ‎آلبا » چهره یی آشکار دارد و یادآور آثاری همچون « خانه عروسک‌ها» و « ستون های جامعه » است که بر شرایط نامطلوب زمان انگشت می گذارند . لورکا در زندگی هم به چشم یک درام ناگزیر نگاه می کرد و از این رو ، هم عذاب می کشید و هم زندگی را دوست می داشت . او انسان را فقط در لحظات خندیدن و گریستن ، یعنی در لحظات شادی و اندوه ،‌زنده می دانست ، اما به گفته برادرش فرانسیسکو ، همیشه در پس پشت خنده های خودش غمی ژرف نهفته بود . زندگی لورکا ، در صحنه بزرگ تئاتر زندگی یک پرفرمانس با شکوه بود ، او در این صحنه ، جز نقش خودش ،‌هرگز نقش کس دیگری را ایفا نکرد .
شیوه کارگردانی لورکا نیز به تأثیر از زبانی که به کار می گرفت ، شکل طبیعی و واقع گرایانه نداشت و گه گاه به نهایت تصنع و استیلیزاسیون که امروز « کمپ » نامیده می شود نزدیک می‌شد. لورکا هیچ وقت به یک صحنه یا پرده معین فکر نمی کرد ، دل نگران تأثیر کلی و نهایی نمایشنامه بود و نمی خواست نگاه تماشاگر به پیش نمای صحنه محدود بماند . می کوشید تا هر جزء در پیوند و متکی به اجزای دیگر ترکیب بندی شده باشد و بیش از همه به نفوذ کلام می اندیشید . به همین سبب در اغلب صحنه هایش نشانی از حرکت فیزیکی بازیگران دیده نمی شد و صحنه آرایی هایش هم در پیوند با همین تأثیرات کلی و نهایی بود .


تعداد صفحات : 33 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود